پرسش :
آيا بايد از خدا ترسيد يا او را دوست داشت؟!
شرح پرسش :
پاسخ :
ترس و اميد و محبت امورى وجدانى و بى نياز از تعريف هستند. انسان در مقابل امورى چند ممكن است دچار ترس و هراس گردد، مثل:
الف) احساس خطر و آسيب بر جان و مال و عرض و... خود؛
ب) درك عظمت و هيبت امرى يا چيزى؛
ج) جهل به عواقب و تبعات كارى و يا سرانجام خويش؛ و...، هرچند ممكن است نسبت به امرى برخى از اين عوامل با هم همراه گردند.
احساس محبت و علاقه نيز در پى امورى چند حاصل مىآيد:
الف) يافتن جذبهها و زيبايىهايى درمحبوب و گرايش و علاقه به او به جهت علاقه و گرايش به آن زيبايىها، و شاعر اين عشق را در پى رنگ و سرانجام آن را ننگ مىداند، لكن اين امر كليت ندارد بلكه اگر اين زيبايىها، زيبايىهاى گذرا و فانى و صورى باشند اين امر صحيح است لكن اگر اين جمال و كمال، ارزشهاى اخلاقى يا جمال و كمال وجودى و حقيقى باشند، اين عشق در پى رنگ نبوده و عاقبتش ننگ نيست بلكه سرانجام آن همرنگى است.
ب) احساس وابستگى و نياز به محبوب و انتظار استفاده از محبوب در راه رسيدن به مقاصد خويش. اين محّب، محبوب را براى خود مىخواهد نه به جهت خودش؛
ج)محبتى كه در پى احساس شكرگزارى به ولى نعمت حاصل مىگردد و محّب از آن جهت شيفتهى محبوب گشته است كه موهبت و بذل و عطيهاى را از جانب محبوب دريافت كرده و رهين منّت او گشته است؛
د) محبوب، طالب محبت محّب و جذب او به سوى خويش، براى دستگيرى از او وزير بال و پر گرفتن او است و...، و ممكن است نسبت به يك محبوب عواملى چند با يكديگر همراه شوند.
اگر دقت كنيم در تمامى عملكردها و عكس العملهاى ما به نوعى ترس و محبت و اميد به هم آميختهاند. گرچه ممكن است در مواردى يكى بر ديگرى غالب باشد و هميشه موازنه برقرار نباشد، لكن اين معيت ترس و اميد (و محبت) امرى اجتنابناپذير است، بله، اين امر از امورى است كه از شدت وضوح آن، از آن غافليم و اين دو بر عملكردهاى ما تأثير مىنهند. اميد و محبت، سبب تحريك ما به سوى كارهاى روزمره و حتى كارهاى خطير مىگردد و ترس، سبب احتياط و دقت و ارزيابى و سنجش تبعات آن و تهيهى مقدمات آن مىگردد. اگر اميد و محبتِ فقط مىبود، احتياط كنار رفته و خيلى زود به هلاكت مبتلا مىشديم و اگر ترس ِ فقط مىبود، اقدام بر هيچ كارى حتى نوشيدن و خوردن نمىكرديم زيرا ممكن است قطرهاى وارد ريهى ما گشته يا لقمهاى گلوگيرمان شود و سبب مرگمان گردد!
بنابراين، اظهار تعجب از معيت ترس و اميد و محبت نسبت به خدا، جاى تعجب دارد، زيرا نشانهى غفلت ما از شناخت خود و حالات خود است.
توضيح اينكه: ترس و اميد و محبت به خداوند، درافراد مختلف بر حسب ميزان شناخت آنها از خدا و صفات جماليه و جلاليهى او و ساير معارف دين از يكسو و عملكرد گذشتهى آنها از سويى، و اطمينان يا عدم اطمينان آنها از آيندهى خويش از سوى ديگر متفاوت است؛ آنها كه مجذوب هيبت و عظمت و جلالت حق گشته و يا در گذشتهى خويش مرتكب عصيان شده و رعايت محضر ربوبى را نكردهاند، ترسشان بر محبت و اميدشان غالب است و برعكس، آنها كه مجذوب جمال و رحمت حق تعالى گرديده و عنايات و ألطاف او را تجربه كرده و در گذشتهى خويش جانب احتياط را نگه داشته و أدب محضر ربوبى را رعايت كردهاند و اگر لغزيدهاند، باب توبه و مغفرت حق را گشوده يافته و توبهى نصوح نمودهاند ؛ محبّت و اميدشان بر ترسشان غالب است و ديگران كه بينابين عمل كرده و از عملكرد گذشتهى خود و قبولى آنها مطمئن نبوده و نيز از سرانجام عدم رهايى خود از قهر و عذاب خدا بيمناكند و در عين حال اميد به عفو وجود و كرمش دارند، بين ترس و اميد و محبتشان موازنه برقرار است. اما مهم اين است كه در اغلب افراد، ترس و محبتشان برخاسته از حب نفس و غريزهى جلب منفعت و دفع ضرر است، يعنى اغلب افراد از روى ترس از عِقاب خدا در آخرت و محروميت از فيوضات حق تعالى و نيافتن نعمات و خوشىهاى بهشتى و حور و قصور، به خداوند اظهار محبت و اميد مىكنند، لكن آنها كه شيفتهى جمال و كمال حق و مبهوت جلال و عزّ و عظمت حق متعال، و يا هر دو هستند بسيار اندكاند و غير از انبيا و اوصياعليهم السلام كمتر افرادى به اين مقام، بار يافتهاند.
امام على عليه السلام در حكمت جاودانهى خويش اين سه گروه را اينگونه ترسيم مىنمايند:«گروهى خدا را به اميد بخشش (و عطايا) پرستش كردند، كه اين پرستش بازرگانان است و گروهى او را از روى ترس عبادت كردند، كه اين عبادت بردگان است و گروهى خدا را از روى سپاسگزارى پرستيدند و پرستش آزادگان (از خويش و خود پرستى) است.»[1]
و بدين جهت است كه برخى بزرگان مىفرمايند: يكى از مبانى مهم تعليم و تربيت در اسلام، «محبت» است. قرآن كريم كه معلم و مربى اخلاق است، مهمترين محور فضايل اخلاقى را محبت مىداند و امام صادق عليه السلام مىفرمايد: «خداى سبحان پيامبر خود را با محبت الهى تأديب و تربيت كرده است».[2] ...
مسأله تخويف (ترساندن) و تبشير (تشويق كردن) در قرآن و روايات اهل بيتعليهم السلام فراوان است اما نسبت به افراد ضعيف «مرحله نهايى» و نسبت به افراد متوسط، «مقدمه و وسيله» است تا انسان در اوايل از راه تنبيه و تشويق و كم كم بر اساس تحبيب حركت كند.[3] بنابراين نبايد از معيت ترس و محبت نسبت به خداوند تعجب كرد، بلكه اين معيت ترس و اميد براى تربيت و تعالى و ترقى انسان لازم است زيرا با ترس، از معاصى و مهالك و اسباب غضب و قهر و عذاب خدا مىپرهيزد و خضوع و خشوع و اطاعتش از حق تعالى بيشتر مىگردد؛ و از روى محبت به انجام مشتاقانهى واحبات و نوافل و سبقت به سوى امورى كه موجب جلب الطاف و رحمت و نعمات اله مىگردد، روى مىآورد. و به عبارت خلاصه، ثمرهى بيم و اميد او، سبق به خيرات و تحليهى به فضايل و پرهيز از شرور و معاصى و تخليهى رذايل است و اين همان كمال مطلوبى است كه خداوند از آفرينش او داشته است يعنى گرفتن رنگ إله و رسيدن به مقام خليفه اللهى و آرميدن در نعمات اخروى و رهايى از هرگونه نگرانى و ناراحتى، چنانكه به اين ثمره بارها اشاره نموده است: «كسى كه به خدا و روز ديگر (معاد) ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، بر ايشان أجرشان نزد خداوند محفوظ است و هيچ گونه ترس و ناراحتى بر ايشان نخواهد بود»[4]؛ و إلا، ترس فقط باعث دل مردگى، افسردگى، نااميدى، و ترك توبه و غرق شدن در گناهان و معاصى و... و بالاخره گرفتارى در نقمات دنيوى و اخروى، و محبتِ فقط نيز سبب تجرّى و ارتكاب معاصى، به اميد توفيق توبه در آخر عمر، و طمع بى جا به رحمت و كرم و لطف حق مىگردد، در حالى كه وقتى به دنبال كسب اسباب جلب رأفت و رحمت حق نبوده، نمىتواند از رحمت و لطف او طرفى ببندد! و نظر به اين امر است كه امام حسين عليه السلام در دعاى عرفه مىفرمايند: «كور باد چشمى كه تو را بر خود مراقب نمىبيند و سرمايه را مىبازد آنكه از براى او نصيبى از محبت قرار ندادهاى» پس خوشه چينى از اين ترس و محبت در آخرت صورت مىگيرد و آنجا يا جايگاه عذاب و نقمت خالص براى كسانى است كه اين نعمت را حفظ نكرده و يا نااميد گشته و غرق معاصى شدهاند و يا فريب خورده و توشه برنداشتهاند، و يا جايگاه نعمت و آسايش خالص بدون نگرانى و ترس است براى كسانى كه با حفظ توازن بين بيم و اميد، هم از معاصى اجتناب كردهاند و هم بر توشهگيرى از خيرات براى آخرتشان سبقت گرفتهاند.
براى مطالعهى بيشتر به كتب اخلاقى، بحث «خوف و رجا» يا «محبت» و «ولايت» مراجعه كنيد، به عنوان نمونه:
1- مراحل اخلاق در قرآن، آيت اللَّه جوادى آملى، ص 279 - 340.
2- شرح چهل حديث، امام خمينى قدس سره، ص 221 - 233 - 481 - 484.
3- اخلاق در قرآن، محمد تقى مصباح يزدى، بحث خوف و رجاء.
پی نوشتها:
[1] استاد محمد دشتى، ترجمه نهج البلاغه، حكمت 237، ص 678.
[2] بحار، ج 17، ص 3.
[3] عبداللَّه جوادى آملى، مراحل اخلاق در قرآن، ص 330 - 332.
[4] بقره، 62 - مائده، 65.
http://farsi.islamquest.net
ترس و اميد و محبت امورى وجدانى و بى نياز از تعريف هستند. انسان در مقابل امورى چند ممكن است دچار ترس و هراس گردد، مثل:
الف) احساس خطر و آسيب بر جان و مال و عرض و... خود؛
ب) درك عظمت و هيبت امرى يا چيزى؛
ج) جهل به عواقب و تبعات كارى و يا سرانجام خويش؛ و...، هرچند ممكن است نسبت به امرى برخى از اين عوامل با هم همراه گردند.
احساس محبت و علاقه نيز در پى امورى چند حاصل مىآيد:
الف) يافتن جذبهها و زيبايىهايى درمحبوب و گرايش و علاقه به او به جهت علاقه و گرايش به آن زيبايىها، و شاعر اين عشق را در پى رنگ و سرانجام آن را ننگ مىداند، لكن اين امر كليت ندارد بلكه اگر اين زيبايىها، زيبايىهاى گذرا و فانى و صورى باشند اين امر صحيح است لكن اگر اين جمال و كمال، ارزشهاى اخلاقى يا جمال و كمال وجودى و حقيقى باشند، اين عشق در پى رنگ نبوده و عاقبتش ننگ نيست بلكه سرانجام آن همرنگى است.
ب) احساس وابستگى و نياز به محبوب و انتظار استفاده از محبوب در راه رسيدن به مقاصد خويش. اين محّب، محبوب را براى خود مىخواهد نه به جهت خودش؛
ج)محبتى كه در پى احساس شكرگزارى به ولى نعمت حاصل مىگردد و محّب از آن جهت شيفتهى محبوب گشته است كه موهبت و بذل و عطيهاى را از جانب محبوب دريافت كرده و رهين منّت او گشته است؛
د) محبوب، طالب محبت محّب و جذب او به سوى خويش، براى دستگيرى از او وزير بال و پر گرفتن او است و...، و ممكن است نسبت به يك محبوب عواملى چند با يكديگر همراه شوند.
اگر دقت كنيم در تمامى عملكردها و عكس العملهاى ما به نوعى ترس و محبت و اميد به هم آميختهاند. گرچه ممكن است در مواردى يكى بر ديگرى غالب باشد و هميشه موازنه برقرار نباشد، لكن اين معيت ترس و اميد (و محبت) امرى اجتنابناپذير است، بله، اين امر از امورى است كه از شدت وضوح آن، از آن غافليم و اين دو بر عملكردهاى ما تأثير مىنهند. اميد و محبت، سبب تحريك ما به سوى كارهاى روزمره و حتى كارهاى خطير مىگردد و ترس، سبب احتياط و دقت و ارزيابى و سنجش تبعات آن و تهيهى مقدمات آن مىگردد. اگر اميد و محبتِ فقط مىبود، احتياط كنار رفته و خيلى زود به هلاكت مبتلا مىشديم و اگر ترس ِ فقط مىبود، اقدام بر هيچ كارى حتى نوشيدن و خوردن نمىكرديم زيرا ممكن است قطرهاى وارد ريهى ما گشته يا لقمهاى گلوگيرمان شود و سبب مرگمان گردد!
بنابراين، اظهار تعجب از معيت ترس و اميد و محبت نسبت به خدا، جاى تعجب دارد، زيرا نشانهى غفلت ما از شناخت خود و حالات خود است.
توضيح اينكه: ترس و اميد و محبت به خداوند، درافراد مختلف بر حسب ميزان شناخت آنها از خدا و صفات جماليه و جلاليهى او و ساير معارف دين از يكسو و عملكرد گذشتهى آنها از سويى، و اطمينان يا عدم اطمينان آنها از آيندهى خويش از سوى ديگر متفاوت است؛ آنها كه مجذوب هيبت و عظمت و جلالت حق گشته و يا در گذشتهى خويش مرتكب عصيان شده و رعايت محضر ربوبى را نكردهاند، ترسشان بر محبت و اميدشان غالب است و برعكس، آنها كه مجذوب جمال و رحمت حق تعالى گرديده و عنايات و ألطاف او را تجربه كرده و در گذشتهى خويش جانب احتياط را نگه داشته و أدب محضر ربوبى را رعايت كردهاند و اگر لغزيدهاند، باب توبه و مغفرت حق را گشوده يافته و توبهى نصوح نمودهاند ؛ محبّت و اميدشان بر ترسشان غالب است و ديگران كه بينابين عمل كرده و از عملكرد گذشتهى خود و قبولى آنها مطمئن نبوده و نيز از سرانجام عدم رهايى خود از قهر و عذاب خدا بيمناكند و در عين حال اميد به عفو وجود و كرمش دارند، بين ترس و اميد و محبتشان موازنه برقرار است. اما مهم اين است كه در اغلب افراد، ترس و محبتشان برخاسته از حب نفس و غريزهى جلب منفعت و دفع ضرر است، يعنى اغلب افراد از روى ترس از عِقاب خدا در آخرت و محروميت از فيوضات حق تعالى و نيافتن نعمات و خوشىهاى بهشتى و حور و قصور، به خداوند اظهار محبت و اميد مىكنند، لكن آنها كه شيفتهى جمال و كمال حق و مبهوت جلال و عزّ و عظمت حق متعال، و يا هر دو هستند بسيار اندكاند و غير از انبيا و اوصياعليهم السلام كمتر افرادى به اين مقام، بار يافتهاند.
امام على عليه السلام در حكمت جاودانهى خويش اين سه گروه را اينگونه ترسيم مىنمايند:«گروهى خدا را به اميد بخشش (و عطايا) پرستش كردند، كه اين پرستش بازرگانان است و گروهى او را از روى ترس عبادت كردند، كه اين عبادت بردگان است و گروهى خدا را از روى سپاسگزارى پرستيدند و پرستش آزادگان (از خويش و خود پرستى) است.»[1]
و بدين جهت است كه برخى بزرگان مىفرمايند: يكى از مبانى مهم تعليم و تربيت در اسلام، «محبت» است. قرآن كريم كه معلم و مربى اخلاق است، مهمترين محور فضايل اخلاقى را محبت مىداند و امام صادق عليه السلام مىفرمايد: «خداى سبحان پيامبر خود را با محبت الهى تأديب و تربيت كرده است».[2] ...
مسأله تخويف (ترساندن) و تبشير (تشويق كردن) در قرآن و روايات اهل بيتعليهم السلام فراوان است اما نسبت به افراد ضعيف «مرحله نهايى» و نسبت به افراد متوسط، «مقدمه و وسيله» است تا انسان در اوايل از راه تنبيه و تشويق و كم كم بر اساس تحبيب حركت كند.[3] بنابراين نبايد از معيت ترس و محبت نسبت به خداوند تعجب كرد، بلكه اين معيت ترس و اميد براى تربيت و تعالى و ترقى انسان لازم است زيرا با ترس، از معاصى و مهالك و اسباب غضب و قهر و عذاب خدا مىپرهيزد و خضوع و خشوع و اطاعتش از حق تعالى بيشتر مىگردد؛ و از روى محبت به انجام مشتاقانهى واحبات و نوافل و سبقت به سوى امورى كه موجب جلب الطاف و رحمت و نعمات اله مىگردد، روى مىآورد. و به عبارت خلاصه، ثمرهى بيم و اميد او، سبق به خيرات و تحليهى به فضايل و پرهيز از شرور و معاصى و تخليهى رذايل است و اين همان كمال مطلوبى است كه خداوند از آفرينش او داشته است يعنى گرفتن رنگ إله و رسيدن به مقام خليفه اللهى و آرميدن در نعمات اخروى و رهايى از هرگونه نگرانى و ناراحتى، چنانكه به اين ثمره بارها اشاره نموده است: «كسى كه به خدا و روز ديگر (معاد) ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، بر ايشان أجرشان نزد خداوند محفوظ است و هيچ گونه ترس و ناراحتى بر ايشان نخواهد بود»[4]؛ و إلا، ترس فقط باعث دل مردگى، افسردگى، نااميدى، و ترك توبه و غرق شدن در گناهان و معاصى و... و بالاخره گرفتارى در نقمات دنيوى و اخروى، و محبتِ فقط نيز سبب تجرّى و ارتكاب معاصى، به اميد توفيق توبه در آخر عمر، و طمع بى جا به رحمت و كرم و لطف حق مىگردد، در حالى كه وقتى به دنبال كسب اسباب جلب رأفت و رحمت حق نبوده، نمىتواند از رحمت و لطف او طرفى ببندد! و نظر به اين امر است كه امام حسين عليه السلام در دعاى عرفه مىفرمايند: «كور باد چشمى كه تو را بر خود مراقب نمىبيند و سرمايه را مىبازد آنكه از براى او نصيبى از محبت قرار ندادهاى» پس خوشه چينى از اين ترس و محبت در آخرت صورت مىگيرد و آنجا يا جايگاه عذاب و نقمت خالص براى كسانى است كه اين نعمت را حفظ نكرده و يا نااميد گشته و غرق معاصى شدهاند و يا فريب خورده و توشه برنداشتهاند، و يا جايگاه نعمت و آسايش خالص بدون نگرانى و ترس است براى كسانى كه با حفظ توازن بين بيم و اميد، هم از معاصى اجتناب كردهاند و هم بر توشهگيرى از خيرات براى آخرتشان سبقت گرفتهاند.
براى مطالعهى بيشتر به كتب اخلاقى، بحث «خوف و رجا» يا «محبت» و «ولايت» مراجعه كنيد، به عنوان نمونه:
1- مراحل اخلاق در قرآن، آيت اللَّه جوادى آملى، ص 279 - 340.
2- شرح چهل حديث، امام خمينى قدس سره، ص 221 - 233 - 481 - 484.
3- اخلاق در قرآن، محمد تقى مصباح يزدى، بحث خوف و رجاء.
پی نوشتها:
[1] استاد محمد دشتى، ترجمه نهج البلاغه، حكمت 237، ص 678.
[2] بحار، ج 17، ص 3.
[3] عبداللَّه جوادى آملى، مراحل اخلاق در قرآن، ص 330 - 332.
[4] بقره، 62 - مائده، 65.
http://farsi.islamquest.net
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}